Saturday, October 7, 2017

نگاهی به لیبرالیسم

همانند باقی دکترین های سیاسی لیبرالیسم بسیار متاثر از زمان و شرایط است. در هر کشوری لیبرالیسم متفاوت با دیگریست و نسل به نسل متفاوت است. در تاریخ، لیبرالیسم از یک عدم اعتماد به حکومت بعنوان شری بزرگ به سمتی رفته که مشتاق است از قدرت دولت برای توزیع درست ثروت و از بین بردن نا برابری ها استفاده کند. نابرابری هایی که ممکن است مردم را از این که آزادانه بتوانند زندگی کنند محروم میسازد. بسط قدرت دولت در قرن بیستم توسط لیبرال ها دقیقا مغایر بود با ایده های لیبرال های یک قرن قبل از آن. در قرن نوزدهم لیبرال ها احزاب مایل به طبقه میانی جامعه و حامی قشر بیزینس کننده بودند. در قرن بیستم آنها در پی محدود کردن قشر قبلی و دادن فرصت های بیشتر به کارگران و مصرف کنند گان بودند. ولی در هر دو حال هر دو گروه معتقد بودند که: "باید با قدرتی که آزادی فردی را محدود میکند و جوی درست میکند که فرد نتواند به شکوفایی برسد مقابله کرد." همچنین هر دو باور داشتند که باید انستیتو های موجود را رفرم کرد تا مطابق نیاز های موجود باشند. البته این تغییرات باید از راه آرام و غیر آنی صورت بگیرد و این چیزیست که لیبرال را از رادیکال مجزا میکند.. کنسرواتیو ها اعتقاد دارند که تغییر همیشه موجب بدتر شدن اوضاع میگردد و لیبرال ها دقیقا دنبال متضاد این هستند و این آنها را از کنسرواتیو ها متمایز میکند.
لیبرالیسم از دو ویژگی مرتبط فرهنگ غربی سر بر آورده است. اول اینکه در مقایسه با تمدن های دیگر غرب فردگرایی بیشتری دارد. دیگری فرهنگ رقابت برای مشروعیت در غرب است مثل رقابت احزاب در انتخابات. البته زمان درازی سپری شد تا این فرهنگ رقابت برای مشروعیت در غرب شکل بگیرد و تا آغاز سده نوزدهم این مسئله که حکومت باید یک اپوزسیون فعال داشته باشد در اکثر کشور های اروپایی جای سوال داشت.
این که انسان ها موجوداتی منطقی هستند و میتوانند مشکلات سیاسی شان را از طریق دیالوگ و مصالحه حل کنند تحت پوشش باور لیبرال است . این جنبه لیبرالیسم در قرن بیستم و در پروژه هایی که قرار بود برای پایان دادن به جنگ و حل مسائل میان دول مختلف از طریق ارگان ها صورت میگرفت مثل سازمان ملل و دادگاه های بین الملل بشدت برجسته گردید.
لیبرالیسم یک رابطه نزدیک و البته پر چالش با دموکراسی دارد . در واقع نگرانی لیبرالیسم از آن است که دموکراسی ممکن است به دیکتاتوری اکثریت بدل بشود. دموکراسی در واقع باب طبع اکثریت است ولی لیبرالیسم نگران اقلیت های نا محبوب است.
لیبرال ها در آغاز بدنبال این بودند که افراد را از دو بند آزاد کنند. مذهب و اشراف. هر دو اینها از طرف دولت حمایت میشدند. لیبرال ها در آغاز میخواستند که قدرت دولت را محدود کنند و کاری کنند که دولت پاسخگو باشد. در آن زمان بود که جان لاک و دیگران این را مطرح کردند که دولت باید مطابق خواست اکثریت باشد و مجری آن. آنها رای گیری را تعیین کننده قوه قانونگذار و مجری میدانستند. ایده هایی که آمریکا و فرانسه دموکراسی های خود را در آن زمان بر پایه آن نهادند ولی مثلا در آمریکا برای رای دادن میبایست زمیندار بود چرا که به نظر پدران دموکراسی آمریکا(بنجامین فرانکلین از حزب ویگز ) کسی که زمین نداشت در هر ساعت میتوانست ملیتش را عوض کند.
پر واضح است که دولت میتواند ابزاری برای ظلم به انسان گردد.
ایده های لیبرالیسم برای کنترل دولت:
اولین ایده لیبرال ها برای محدود کردن حکومت در راستای حفاظت از آزادی افراد تفکیک قوا بود. که حکومت را به سه بخش قانونگذار، مجری و قضایی تقسیم مینمود. چیزی که در قانون اساسی آمریکا نمود پیدا کرد و حاصل کار الکساندر هملیتون ، جیمز مدیسون و جان جی بود. البته این تفکیک قوا همچنین میتوانست از یک مقام موروثی به مانند شاه و یک مجمع منتخب به دست آید که وضع دولت انگلستان در آن زمان انقلاب در آمریکا به آن گونه بود. به آن ترکیب انگلستان قانون اساسی تلفیقی میگفتند. البته در سیستم آمریکا هم نمونه های این قانون اساسی تلفیقی هست و آن مجلس اشراف و مجلس نمایندگان است. مجلس اشراف دارای نمایندگانی بود که از طرف حکومت تعیین میشدند. ولی هر دو سیستم به این سمت رفتند که این حالت به شکلی شد که قدرت سنتی پایگاهش را به مردم واگذار کرد. امروزه ملکه انگلیس قدرت فراوانی ندارد و بیشتر یک مقام تشریفاتی است.
دومین ایده لیبرال ها برای کنترل دولت انتخابات ادواری بود. مثلا در آمریکا انتخاب رئیس جمهور هر چهار سال یکبار است و انتخابات مجلس نمایندگان هر دو سال و مجلس سنا یا اشراف قدیم به این شکل است که هر دو سال یک سوم نماینده ها باید برای یک دوره شش ساله انتخاب شوند. با این تفصیل اکثریت در هر انتخابات با اکثریت دیگر متفاوت است. همچنین برای انتخاب شدن محدودیت وجود دارد و کسی مثلا نمیتواند بیش از دو دوره متوالی رئیس جمهور گردد. که عدم رعایت این موضوع باعث شکست خوردن بسیاری از دموکراسی ها مثل دموکراسی سوریه بوده است.
سومین راه حل لیبرالیسم از بطن لیبرالیسم سرچشمه میگیرد و آن حق افراد است. یک توافق تنها وقتی ممکن است که افراد تا حدی آزاد باشند که بتوانند ایده هایشان را رد و بدل کنند. این یعنی حق آزادی گفتار و آزادی در نوشتار که آنرا به نام آزادی بیان مینامیم. و همچنین آزادی برای تشکیل ارگانها. همینطور حق اینکه افراد از انتقام جویی مصون باشند. همچنین حق اینکه کسی نتواند بصورت خودسرانه و غیر قانونی بازداشت و یا مجازات گردد. و هم این که افراد بتوانند هر مذهبی داشته باشند و در مذاهب یا بی مذهبی خود آزاد باشند.همه اینها جمع شد و بطور خلاصه ما آن را امروز به عنوان حقوق بشر میشناسیم.
اگر چه امروز این سوال وجود دارد که لیبرالیسم ممکن است رشد اقتصادی دولت اتوکرات چین را نداشته باشد. اما یقینا مردم در یک سیستم لیبرال بسیار خوشبخت تر هستند.
بر گرفته از Encyclopedia Britannia
برگردان از سیاوش رحیمی

Sunday, September 17, 2017

شعری هدیه به شاعران درباری


پاچه خواری کن که نان در پاچه است
این قلم در دستتان بازیچه است

مال ما نزد علی خ. شاه توست
از طلا و پول در صندوقچه است

قصد تو ای مدح گوی مستبد
جمع پول و سکه توی بقچه است

این همه مدح و سنا در وصف این
بی کفایت باعث دلپیچه است

جان مردم بر لب آمد از فساد
یک طرف هم خشک آن دریاچه است

روی کارون سد گتوندی زده
جا نمیشه وضع خوزستان چه است

هر کجا کس اندکی کرد اعتراض
توی زندان یا که رویه تیرچه است

فاسدان چون قبضه کردن میهنم؟
خشم در سلول هر ماهیچه است

مرگ بر دیکتاتور جانی رذل
بر در و دیوار هر پس کوچه است


راس قدرت هر کسی جا خوش کند
مثل جا خوش کردن پوشک به کون بچه است






سیاوش رحیمی


9/18/2017

Friday, September 15, 2017

چرا بعضی فکر میکنند کمونیست ها و سوسیالیست ها فقط چپ هستند؟

جواب کوتاهش اینه که این افراد ضعف در مبانی علوم سیاسی دارند.
حالا چرا؟
پنج گرایش سیاسی داریم یکی چپ یکی راست و دو تا دیگر حالات افراطی این دو هستند. میانه رو ها هم وسط این طیف هستند.

نکته: موقعیت در طیف سیاسی یا گرایش سیاسی نسبت به حکومت یک کشور تعریف میشه.

حالا راست ها کیا هستند؟

راست ها کسانی هستند که بر مفاهیم قدرت، سلسله مراتب، دستور، وظیفه، سنت، ارتجاع یا بازگشت به عقب و ناسیونالیسم تاکید دارند.

چپ ها کیا هستند؟

چپ ها کسانی هستند که تاکیداتشون بر مساوات، برادری، حقوق مثل حقوق بشر، پیشرفت، رفرم و انترناسیونالیسم هست.

از دیدگاه فلسفه سیاسی، نظام حاکم به ایران یک سیستم سلطنت انتخابی  و همچنین یک سیستم تئوکراسی هست.
حالا در سیستم ایران چه کسانی چپ هستند؟ بنا به تعریف بخشهایی از اپوزیسیون که خواهان تغییر هستند چپ هستند. مثل سوسیالیست ها، لیبرال ها، کسانی که به سکولاریسم اعتقاد دارند، کسانی که به حقوق بشر اعتقاد دارند، کمونیست ها، سوسیال دموکرات ها، اتحادیه های کارگری آنارشیستها، کسانی که به پادشاهی پارلمانی اعتقاد دارند، مجاهدین،اصلاح طلبان غیر حکومتی، فدائیان اقلیت، توده ای ها و ملی گراها.

کیا راست هستند؟

ذوب شدگان در ولایت، ناسیونالیست هی افراطی، فاشیست ها، سلطنت طلب ها، آدم های سنتی، طرفداران اسلام و شریعت و سپاه پاسداران.


حالا میانه رو کسی هست که گاهی چپه گاهی راست و بقولی بهشون میگن مودریت.


کیا میانه رو هستند؟

اصلاح طلبان حکومتی و اعتدالگرا ها و حزب بادی ها و همچنین کسانی که هم اعتقادات چپ دارند و هم راست ولی اعتقادات افراطی ندارند یا گرایشی به هیچ مسئله سیاسی ندارند.
هیچ کسی نیست که گرایش سیاسی نداشته باشد بنا به تعریف هر کسی یک جای طیف سیاسی قرار میگیرد و اگر کسی بگوید من گرایش سیاسی ندارم یعنی سواد سیاسی ندارد. البته ایرادی هم ندارد. بلاخره همه سواد سیاسی ندارند. ولی هر کسی دانسته و ندانسته یک جای این طیف قرار میگیرد.
بعد از این مقدمه طولانی حالا بریم سر پاسخ به این مطلب که چرا فقط کمونیست ها چپ نیستند.
اولا بنا به تعریف چپ نیستند و در مقدمه توضیح دادم. این که مثلا بگوییم لیبرالها چپ نیستند مثل این است که بگوییم مثلث متساوی الساقین مثلث نیست و فقط مثلث متساوی الاضلاع مثلث است. این به این دلیل است که این گزاره یک گزاره تحلیلی است.
دوما بنا به تعریف طیف سیاسی نسبت به نظام حاکم و موجود تعریف میشود واین مسئله بر میگردد به انقلاب فرانسه و اصلا اون زمان کمونیست ها نبودند که بخواهند چپ باشند. ولی افکار کمونیستی در سیستم ایران چپ محسوب میشود بنا به تعریف چپ.
سوما چون نسبت به نظام حاضر این الفاظ تعریف میشوند مثلا یک لیبرال در کوبا چپ است ولی یک کمونیست راست محسوب میشود چون سیستم کمونیستی محسوب میشود.
کمونیستهایی که واژه چپ را مختص به کمونیسم میدانند اساسا به این تعریف تجاوز میکنند. خب کسانی که فعالیت سیاسی نمیکنند لازم نیست این مسائل را بدونند. ولی کسانی که فعالیت سیاسی میکنند باید (مسئله بایدیه) با علوم سیاسی آشنا باشند.
به نظر شما چرا کمونیست ها فکر میکنند فقط آنها چپ هستند؟

Sunday, June 22, 2014

Don't allow execution of sunnis in Iran



The translation :

In the name of God , I am Jamshid Dehghani son of "khoda rahm" born in 1984 , from Sanandaj city. on  May 9, 2009  at 9 am Wednesday . while I was doing my job as a taxi driver, my job was driving a taxi . a Peju with personalized license plate stopped my car with  four armed vigilantes. surrounded my car and then bullied me using guns took me out  of my taxi and put me in their Peju . there they tied up my hands and my foot and covered my head under the seats and beat me up with fists and kicks.

in five minutes they took me to a buildings . inside the building some other people also hit me until they broke my nose . then I asked " who are you?"
"why are you hitting me?" they said " we are Iranian intelligent service" I said " why you arrested me ?" they said you are a "Mohareb" (fighting with God)  and have activities against the government. I denied there.

I was only a person going to the mosque and I promoted Sunni faith for the "Tohid" (Worship of God). I was distributing "Tohid" CD , Sunni CD . and I have done nothing but that.

the interrogator said "these are some papers ! you must sign them."

I asked " what is it?

he replayed " none of your business ! if you want to save your life .... no one knows you are here and nobody will know we have arrested you here and if you don't sign we will kill you and bury your body here.then they also threated me to bring my family to their place.

for almost a year and a half under all sorts of torture they took us out of "Rajaee shahr prison" and told us we are being moved to Sanandaj Prison. they tied us up. then they moved us in a bus and within 30 minutes we found out that we are moved to "Ghezel hessar Prison". they put us in the execution queue cells for one day.
then they distributed us in Saloons separately, later they called 10 of us to move from "Ghezel hessar prison" to "Sanandaj prison". then we were arrived "under the 8" me and another person were left.

they took 6 of us with the deceive I mentioned 4 of us they again send into the queue cells.

other 6 were executed on  Dec 27, 2012
other 6 were all "Hafiz of Qoran" . all religious people and they got to go to mosque. they were innocent. born in 1989 , 1990 , 1991. Mr. Ahmadi was born in 1991. They executed them without letting them contact their families for the last time. they were executed in silence. after 3 days inside the cell they took us out and it was then we realized 6 of us were executed.

again they distributed us  inside the saloons 4 of us left

 Jan 2013 we did 26 days of hunger strike to protest against our sentence. we received no reply from them.

Sept 2013 again we did 10 days of strike . they took us to the execution cells and wanted to spill our blood. but because we attracted the attention of the media. the execution was stopped.

we returned to the saloons.

after that in  Dec 2013 we started a hunger strike for 73 days to protest against our death penalty.

If we have done something wrong why the court is not public. If we did something wrong why they don't let us speak in front of the media and cameras. If as they say and we are "Mohareb" , We get a say on why you are executing us.

why aren't you filming us ? we want to know what we did in a public court. why our court is not public? why we can't have lawyers ? we hired many lawyers for ourselves. all were kicked out of the court. they have been told the case is confidential! what is the case that even the lawyer can't see the case? in what judicial process the lawyer can't see the case ?  they are telling the lawyers the case is confidential and privet.

after 73 days of hunger strike they have again send us to "Rajaee Shahr"  on June 14, 2014 . stating we have court to attend. they have executed the other 6 with a trick. 

our lawyer have been told lately that the case is closed and therefor he will never be able to see the case. they have only one propose and it is to execute us.

now my world for all the Muslims and the media and and human right activist organization and international organizations is if we have done something wrong , If we are "mohareb" and done something against the regime it must be stated clearly and in a public court. 

tell us what we have done wrong. please don't let them spill the blood of innocent. don't let them kill us. because we didn't do anything. we are innocent and our only crime is we are Sunni in Iran. The only crime is we are Kurdish. 

the only crime is we are the minority as we are minority we are not be heard ? Being kurd and Sunni is a crime in Iran. and imagine we have been promoting for Sunnite.

these are hating sunnie and these are hating Kurds. Thats why we have gotten the death sentence. other than what I early stated we haven't done any thing. Only a CD that talks about Qoran and Islam and "Tohid". we didn't do anything

 for all the Muslims and the media and and human right activist organization and international organizations please do not let our innocent blood to be spilled.

wasslam .

Tuesday, June 3, 2014

تفسیر آهنگ رضا شاه ( خان ) محسن نامجو به زبان ساده


محسن نامجو خیلی‌ ساده اولش جار میزند . "ا‌‌ی ملت ..... را اخلاق سگ آورد!" ،تم مونوپل در این جمله آنرا شبیه جار زدن می‌کند. اشاره داره به آن کسانیکه دارد جار میزند رضا شاه مرد بزرگی‌ بود و ضد اخلاقیات و اخلاقیات منفی را ترویج می‌کنند. این کنایه به تریبون هایی است که با فحاشی انتقاد میکنند و هوادار پهلوی هم هستند


لمپن‌ها که از همین قماش هستند با کوبیدن کل این فرد کاملا دلیل بر تبری
این فرد هستند و جامعه ما باید به محسن نامجو برای این شعر جایزه بدهد.
برخوردی که با محسن نامجو میشود خود نشان درست بودن و حقانیت او برای
خواندن این آهنگ است

موسیقی ریتم چهار چهار و سکته  داری ( یک ریتم رگه  تند ) دارد که به فضای طنز الود ترانه می‌خورد ، ملودی‌های خواننده در ابتدا مونوپل است و گاهی با صدای دومی‌ که جسته گریخته و بدون قاعده و اکثرا بر خلاف قوانین متداول پولی‌ فونی است 
همراه میشود. بعد از ملودی گیتارملودی و هارمونی به دومینانت و ساب دومینانت میرود ، در آنجا آهنگ شکل روزه خوانی و تعریف مرثیه به خودش می‌گیرد. پس از آن استفاده از ملودی و هارمونی سروده ملی‌ شاهنشاهی "بشنو سوز سخنم ..." برای جملات " رضا خانه قلدر که منم ..." یک نمونه زیبا از استفاده از سنت ادبی‌ تضمین در این کار موسیقای است و در پایان توضیح میدهد که چرا میدان انقلاب باش (سرنوشت میدان انقلاب استعاره از کوبیدن نماد کهنه است)

رضا شاه همسری برای ولی عهدش تعیین کرد که پس از مرگ وی  سر انجام آن به طلاق کشید. بعد ها تغییر اسم میدان فوزیه به امام حسین اتفاق افتاد. در همهمه‌ پایانی میبینیم که مردم اسم فوزیه را استفاده نمیکنند.

 رویه غلط نظام مستبد قبلی به سقوط شاه انجامید.  امروزه روند استبداد فعلی موجب رشد  وا پس گرائی گردیده که امروز با آن دست پنجه نرم می‌کنیم. و در گذر به مدرنیته ( ساخت مترو ) میدان انقلاب و یاد بود هشت سال دفاع مقدس خیلی‌ راحت کنار گذاشته میشود.و این رویکرد ، رویکرد مدرنیته است . البته این کنایه این معنی را هم میدهد که رژیم مستبد فعلی (حکومت اسلامی) متجدد است و این ضعف در این شعر وجود دارد. ضعف دیگری که شعر دارد این است که نام مدرس را میبرد. بر کسی پوشیده نیست که روحانیت چه آسیبهای جدی بر پیکره ایران وارد شده و این مسائل باعث شده که عده ای نامجو را وابسته به جمهوری اسلامی قلمداد کنند. رضا شاه مخالفان بسیاری را سر در زیر آب کرد ولی چرا بین همه اینها مدرس؟

 می‌گوید " ا‌‌ی ملت ! مدرنیته را اخلاق سگ آورد ؟" تن بالا رونده‌ای که بر کلمه آورد قرار دارد این جمله را سوالی می‌کند. و با توجه به مونوپل بودن و محاوره یی بودن سایر جملات خواننده , این جمله یک جمله سوالی است. این تلقی را ممکن است که پاسخ به این سوال "نه" است . البته اتفاقا بهبود در وضعیت فرهنگی موجب شد ولی اخلاق بد یک صفت مذموم است

سپس کسیکه از او انتقاد می‌کند را هم "خاله خدیجه و چارقدش قلمداد" می‌کند .






درپایان موسیقی در همهمه‌‌ای که در گذر از خیابان انقلاب به سمت خیابان کارگر و آزادی همواره شنیده میشود غرق میگردد.



:توهین هایی که به رضا شاه شده



یک - اسمش رو نگین = اسمشو نبری ، متشابه کردن رضا خان به موجودی که نباید اسمش را ببری تا از حضورش جلوگیری شود ( باور عامه ، مثلا با خودداری از بردن اسم جنیان آنها در محل حاضر می‌‌شوند )

دو - دارای اخلاق سگ بودن. داشتن اخلاق بد در تمام جوامع منفی‌ اس

سه - تریاکی بودن

چهار - سر همه را بریدن در یک گذرگاه

پنج - خود پسندی. بعد از این که به سر بریدن کسبه تهران اشاره می‌کند هدف رضا شاه را قلدری و خودخواهانه عنوان می‌کند

البته اشاره مستقیم به ضعف کسی‌ اگر دارای آن باشد تخریب شخصیتی و اگر دارای آن نباشد تهمت است. هیچ انسانی‌ کامل نیست و این آهنگ بسات بت پرستان را بد جوری به هم ریخته است.  سلطنت طلب‌ها و لمپن هایی هستند که از لحاظ اخلاقی‌ تندخو هستند ، از رضا شاه هم به عنوان الگو و شخصی‌ آرمانی یاد میکنند. این نوع آرمان و الگو برداری به همراه پیروانش بهتر که به مزاح گرفته بشود.
لمپن‌ها  با کوبیدن کلیت این اثر و نامجو  کاملا دلیل بر تبری نامجو هستند. برخوردی که با محسن نامجو میشود خود نشان درست بودن و حقانیت او برای خواندن این آهنگ است.

عدهای نه چندان قلیل هستند که بسیار فحاش و بد دهن هستند و در میان سلطنت طلبها این عده کم نیستند.
هجو متوجه لمپن ها و کسانیست که از اخلاق بهرهای نبرده اند، از آنجا که در عمل وسیله  و هدف در یک راستا هستند و لمپنها در حال سؤ استفاده از رضا شاه هستند ، شکستن بت لمپنها به نظر نامجو موجه رسیده است. آزادی هویت رضا شاه از شر این عده که صدمات فراوانی‌ را به فرهنگ و ملت ایران وارد کرده اند واجب است ولی این آهنگ کمکی به آن نمیکند. بلکه این آهنگ صرفا برای عصبانی ساختن لمپن ها طراحی شده است

 این شکل حذف سیاسی از شکل حذف فیزیکی خود لمپن‌ها بهتر است.مطمئناً اگر سایه این عده از سر خانواده سلطنتی بلند بشود برای خود آن خانواده هم بهتر است.

از آقای نامجو برای هنرش تشکر کنیم. ولی این سوال هست که چرا  هنوز نامجو آهنگی بر علیه استبداد حاکم نخوانده است.

Thursday, January 2, 2014

مقایسه واپسگرایی و شیعه

مدرنیته خیلی‌ می‌تونه کمک بزرگی‌ باشه برای خلاص شدن از شر این طاعونی که روی سر مردم ایران هست.

خیلی‌ وقته می‌خوام جریان واپسگرا را با دین شیعه مقایسه کنم. مقایسه این دو نشون میده فرهنگ پارسی‌ واقعا از چه مسائلی‌ رنج میبرد.

هر دو خود را تافته جدا بافته می‌بینند . 1


جریان واپسگرا اعتقاد داره که بازمانده نسل آریائی هست و خودش رو وارث اعتبار تمدن هخامنشی می‌بینه، شیعه هم معتقد هست که ما قوم امام زمان هستیم و ...قوم برگزیده هستیم. تزریق غرور ملی‌ البته کار ناپسندی نیست، ولی‌ تزریق خود برتر بینی‌ خیر

این امر به دلیل پای داشتن در گذشته و قرار دادن هر شخص حاضر پائین تر از هر شخص متوفی عملی‌ مخرب , مرده پرستی‌ و دقیقا ذلیل کردن ملی‌ است.

2 نژاد پرستی‌ و مبارزه با فرهنگ عرب از خصایص هر دوست.

پاسداری از فرهنگ خود درست است ولی‌ اشاعه تنفر و نفرت پراکنی یک عمل خطرناک و پست است.
جریان واپسگرا اعتقاد دارد که عرب‌ها مسول بدبختی ما هستند،همینطور نماینده دین شیعه که ایران باشه ، بر کسی‌ پوشیده نیست که بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی عربستان صعودی وجامعه اهل سنت است . البته شیعه از این نظر که صحبت‌های تنفر آمیز در خصوص عرب نمی‌کنه و به قول معروف نژاد پرستی‌ را در این زمینه حذف کرده از واپسگراها جلوتر و مدرنتر هست.

الگو‌های هردو مشابه هستند3

قربانش بروم ، قهرمان سازی و قهرمان پروری‌ها در ایران که ریشه ساختار استبدادی جامعه هست در هر دو به خوبی‌ متجلیست . واپسگراها در پی‌ تقدس کورش هستند و شیعه‌ها در پی‌ تقدس علی‌ . هرچی‌ جمله خوب هم میبینی‌ هم کورش گفت هم علی‌ ، و شما میبینی‌ که هر دوی اینها در ذهن ایرانی‌‌ها یکی‌ هستند ، یعنی‌ پوریای ولی‌ و کورش و علی‌ و داریوش و حسین و محمد و کلا همه قهرمان‌ها همه یک نفر هستند . آن یکنفر هم کسی‌ نیست جز الگوی جامعه ایرانی‌ که وجود خارجی‌ ندارد.


واپسگراها گرچه اهمیّتی برای ارتش کورش قائل نیستند البته شیعه  ارتش علی‌ را امتی نادان می‌پندارد که وقتی‌ که باید , به قرآن حمله نمیکنند و حسین را در کربلا با هفتاد نفر تنها میگذارند، خوب اینجا همین که اسمی از ارتش کورش به میان نمی‌آید بخاطر این است که ملت نمیداند که کورش هم در یکی‌ دوتا جنگ شکست خورده و دوبار به لیدی لشگر کشی‌ کرده.

مرده پرستی‌ و گور کنی4
واپسگراها مرده پرست هستند ، شیعه‌ها هم مرده پرست هستند.  قهرمان‌هایشان مرده هستند و دوران طلائیشان هم گذشته است.


همانطور که برای واپسگراها هم اتفاق افتاده، و آنها درگیر تاریخ هستند ، هنوز در گیر حمله عرب و دوران هخامنشی هستند شیعه نیز هنوز در همان سالها ، البته یک چند سالی‌ بعد تر . زمان امام حسین و جاهلیت و اینها گیر کرده. هر دو به دنبال راه حل در گذشته میگردند.


حال آنکه پاسخ در زمان حال است، پاسخ در کتب جامعه شناسی‌ است پاسخ در کتب روانشناسی‌ است. و پاسخ در مولتی‌ میدیا و علوم سیاسی است. پاسخ در علم حقوق و امسال اینها است. پاسخ در دانش امروز نهفته است نه در خیالات و اوهام دیروز. و از این رو هر دو جریان هایی شکست خورده هستند. یکی‌ در اداره حکومت و دیگری در کسب قدرت.


ارزش‌ها یکی‌ هستند

جعل تاریخ5
واپسگرا‌ها برای رسیدن به اهداف مختلف در حال جعل خبر هستند در حال جعل تاریخ هستند ، در حالی‌ که از کورش بیش از یکی‌ دو کتیبه پیدا نشده است اگر حرفهای کورش را گرد بیاوری روی اینترنت یک رساله امام خمینی ازش در میاید. شیعه هم با جعل تاریخ این واقعیت را می‌پوشاند که بخشی از لشگری که امام حسین را کشتند از ایران بود ، کوفه خودش از فتوحات مسلمانان بوده است. البته همه جای دنیا جعل تاریخ توسط همه انجام میشود و مردم فریبی میکنند 

خرافه زدگی و گریز از برخور علمی‌6
هر دو خرافه زده هستند ، اسلام به دنبال علمی‌ کردن قرآن است و به همان شدت  در حال دروغ گفتن به مردم هستند.


ببخشید حقیقت خیلی‌ تلخ است. اصلا ته دهانم تلخ شد ، من هم یک روزی فکر می‌کردم که ما ایرانی‌‌ها خیلی‌ تافته جدا بافته هستیم ، امروز که می‌دانم ما تافته جدا بافته نیستیم و یک جمعیتی از کره کوچولو زمین هستیم.


تعصب و انکار حقیقت7
اگر به واپسگرها بگویی که تافته جدا بافت نیستند ، حرف ترا انکار میکنند ، آنها ممکن است از هر روشی‌ برای انکار استفاده کنند. شیعه‌ها هم همین روش را دارند از آنجا که قدرت دست شیعه‌ها هست آنها ممکن است آدم بکشند تا مساله را بپوشانند .


واپسگراها و شیعه‌ها هر دو متعصب اند و متحجرند.

یهودی ستیزی8
واپسگراها و شیعه‌ها و همچنین مردم ایران همه یهودی ستیز و نژاد پرست هستند . در این زمینه پژوهش میدانی کردم.

واپسگراها رضا شاه را اصلح‌ترین می‌داند و در این زمینه با سبز الهی‌ها که امام خمینی را اصلح می‌دانند یکی‌ هستند ، و هر دو از شیعه که امام علی‌ را اصلح می‌داند مدرن تر هستند و از حکومت که سید علی‌ را اصلح می‌داند عقب تر هستند چون این یکی‌ هنوز زنده است.

مردم ایران به این نتیجه میرسند که حکومت غلط است، نمی‌داند چرا ولی‌ از وضعیت حکومت معلوم است که حکومت همه جایش می‌لنگد.

مردم دانش ندارند چون رژیم‌های واپسگرا و متحجّر بسته هستند اجازه رشد و انتقال اطلاعات را در جامعه نمی‌دهند. گرچه رژیم‌های مدرن هم همچین اجازه همه کاری را نمی‌دهند ولی در شرایط آزاد است که انسان شکوفا میشود. ولی‌ مردم به واسطه‌ شرایط  از دیدن دنیای بیرون محروم هستند 

مردم از دولت زده میشوند اما در نزدیکترین ایستگاه به حکومت لنگر میاندازند. این ایستگاه همین واپسگرا‌ها هستند. نزدیکترین گزینه . این تمایل برای این است که ارزش‌های جامعه و ارزش‌های مردم دارای قالبی است که شیعه پرور است .

فرد در سایه آنها به خواب خرگوشی ادامه میدهد و حکومت هم این را می‌داند . تمام ارزشها‌ی که برای حکومت قابل بهر برداری هستند در فرد دست نخورده میماند.

مراسم متشابه دین متشابه9

ما قبل از اسلام هم مراسم سوگ سیاوشان داشتیم ، سوگ سیاوشان همان دهه محرم است . مردم نمی‌خواهند این قالب را رها کنند . و سیاستمدارانی که از قالب همین مردم بیرون می‌آیند همین قالب را نگاه میدا‌رند ، درد این است این دوره باطل باید مرحله به مرحله اصلاح بشود.و هیچ کس اصلا تو این باغ‌ها نیست.


مردم عمد‌تاً امید دارند که همه چیز بهتر خواهد شد ، ولی‌ نمی‌دانند که چرا این احساس را دارند. در واقع این امید بخاطر آن است که اگر نداشته باشندش دق میکنند
آنها از این افسوس خوردن به حال گذشته و "خاک بر سر ما گفتنشان" هیچ چیزی نصیبشان نمی‌شود در حالی‌ که شیعه‌ها بابت حوزه پول میگیرند

واپسگراها نه این که قدرت مالی ندارند ، ولی‌ قدرت مالی شان در مقابل مجاهدین هم هیچ است ، چه برسد به خود حکومت.

واپسگرها هیچ رهبری ، یا نیروی قهری و سازمان دهی‌ منسجم و مراسم و گردهمایی ندارند ، شیعه‌ها همه اینها را دارند تازه از هر کدامش چند تا دارند.

در کل سرو ته‌اش را بزنی‌ تاریخ را که از واپسگراها بگیری باید بروند سراغ شاهنامه فردوسی‌ ولی‌ شیعه‌ها اگر کتاب تاریخ را ازشان بگیری اصلا ککشان هم نمیگزد انقدر رساله و کتاب دارند تازه هر روز هم در قم تولید میکنند.

در حقیقت واپسگراها بهترین یار و همراه حکومت هستند. 

راستی‌ یادم رفت کشته شدن در راه وطن هم همان کشته شدن برای مملکت امام زمان است. که مهمترین کاربرد همان قهرمان پروری است.

امیدوارم که حرف دل شما را زده باشم ، هر تلنگری این دوره باطل را کمی‌ قلقلک خواهد داد ، و با تلنگر‌های کوچک میشود این مصیبت را از سر مردم برداشت. اگر یک حرکت قهرمانانه و یک مرتبه می‌خواهید کلا مطلب را نگرفتید .

تلنگر زدن کافی‌ است. ما انقدر آدمهای خوبی‌ هستیم که دلمان نمی‌خواهد کسی‌ خودش را برای ما فدا بکند، ما کاستی‌های بقیه را می‌بخشیم و دنبال انسان کامل نمیگردیم. ما وضعیت کنونی جهان را میبینیم و می‌دانیم که ما در جایگاه خود هستیم چه خوب و چه بد. ما به نژاد‌ها دیگر و حتا حیوانات هم احترام می‌گذریم و ما اعتقاد داریم که بهترین نیستیم ، بدون آنکه بدانیم که حتما نتیجه خیلی‌ خوبی‌ حاصل خواهد شد تلاش خودمان را می‌کنیم 

به هر دری می‌زنیم

تجربه می‌کنیم

آزمایش می‌کنیم

میجوییم

و خودمان به زندگی‌ خودمان معنی‌ میدهیم،

ما بدنبال این نیستیم که قهرمان باشیم

ما خودمان هستیم و زندگی‌ می‌کنیم.

ایام به کام.

Thursday, August 8, 2013

ناسیونالیسم و دگماتیسم

 
در تابستان دو هزار و سیزده میلادی 

ایرانی‌ که اسیر چنگال ایدهای بنیاد گرائی و مذهبی‌ است ، هیچ چیزش برنامه پذیر نیست اعدام‌ها هم با تأخیر انجام میشوند.

ناسیونالیسم باید در پی‌ آگاه کردن باشد 

ناسیونالیسم‌ای  به چه روزی افتاده است . چه میپرستند؟

وطن پرستان وطن را نمی‌پرستند

آنها بتی از کورش ساخت اند و بت خودشان را میپرستند . کورش شخص موفقی‌ در تاریخ بود . ناسیونالیست‌ها به نقل حدیث و روایت جا پای مسلمانان میگذارند و به جای برسی‌ علمی‌ و منطقی‌ با تنبلی همین روش‌های ملایان را به کار میگیرند . 
 
بت‌سازی از کورش یک حرکت کور و عوامفریبی است . این بت‌سازی توهین به کورش و مصرف کردن اعتبار او و پیروانش است است .

مردم آگاه ، پرسنده است ، من سوال و جوابی‌ در فروم‌ها ، یا پویشی و تحقیقی در میان آن‌ها نمی‌بینم . . 

نژاد پرستی‌ 

از بت سازی بگذریم ، به نژاد پرستی‌ میرسیم ، پس از این که مردمی را که بر جاده ابریشم از ، سرخ و سفید و سیاه و زرد و سبزه با چشمان کشیده و درشت و گرد و همه جور ترکیب نژادی از قفقازی تا سواحیلی و از لهستانی تا لر را در خودش جا داده را فرزندان کورش خواندیم و نژاد آریائی نامیدیم ، میرسیم به دشمنان نژادی ما

مردم بابل باستان، مهاجران قزاق و ترک در ترکیه ، اعراب فقیر خوزستان و حتا سیاه را  عرب می‌خوانند

بله ناسیونالیسم دشمن دارد
به جای باز سازی به فکر انتقام است .به جای ترمیم به دنبال ویرانی است


خصومت با عربستان صعودی 

نژادی کردن دین اسلام و در ادامه مبارزه با اعراب به جای مبارزه با خرافات دینی

موضع گیری بر علیه یهودیت و دولت اسرائیل در حالی‌ که یهودیت هم یک دین است و یک نژاد نیست

و موضع گیری بر علیه ترکیه در صورتی‌ که ترکی‌ یک نژاد نیست بلکه یک زبان است
 
نژاد پرستی‌ مخالف حقوق بشر است  .

چه بسا در آینده نزدیک ما برای تامین منافع و منابع خود مجبور بشویم به همکاری با همین کشور‌ها تن‌ بدهیم .و متحد کنونی موضع مخالف بگیرد ، این گونهٔ ترویج موضع گیری اساس در منافع اقتصادی ما ندارد و تهوع آور است 
 
کسانی‌ که بدون دلیل و منطق تنها انسان خداهای خود را از علی‌ و محمد به کورش و انوشیروان تغییر داده اند 
  همان دگماتیسم و فاشیسم است که میبینیم در جامعه قحطی زده ایران رشد می‌کند
 
این‌ها همه و همه برای عوام فریبی و جذب طرفدارانی است که کور کورانه این ایده را طرفداری میکنند . 

چه باید کرد 
حکومت بیکفایت از مردم نادان تشکیل شده ، این مردم نادان باید آگاه بشوند .