داستانی که امشب برای شما مینویسم یک داستان کاملا واقعی است . داستانی بر اساس واقعیت محض ،
م آمد ، م شروع کرد با افتخار تعریف کردن از این که چطور به یک دختر آسیائی تجاوز کرده ، از این گفت که چطور دختر را در یک اتاق گیر انداخت ، چطور فریادهای دختر را با مالیدن دختر بدبخت خاموش کرده ، از این گفت که چطور دختر بدبخت التماس میکرد تا دوستانش به کمکش بیایند و از این که چطور در نهایت دختر را خاموش کرد و از این میگفت که در پایان دختر تن داده بود به آمیزش جنسی ، و از این که دختر در پایان حالش بد بود , از این رابطه ناخواسته ، میگفت ، میگفت و میگفت . با افتخار ، من در جایگاهی نبودام که او را توبیخ کنم ، به گفتن یک کثافت پلشت اکتفا کردم
همین امشب ، ه یک ایرانی دیگر مجبور بود این خاک را ترک کند و به ایران برگردد ، ه ۱۷ سال دارد ، ه ، معتاد است ، ه به من گفت که در سنّ ۱۱ سالگی معتاد شده ، ه به من گفت که دلیل اعتیادش این است که خواهرش برای این که خودش را از حتک حرمت نجات بدهد . خودش را از ماشین پرت کرده بیرون .خانواده ه او را به دست روانکاو سپردند ، برادر ه نیز امروز به خواهرش پیوسته . گفت خواهرش نمیخواسته به او تجاوز شود خودش را پرت کرده از ماشین یک ماشین دیگر او را زیر کرده و جوان مرگ شده . به من گفت که معتاد شده ، و من دیدم که یک ایرانی نابود شده بخاطر یک ایرانی دیگر .
اگر ما خودمان را اصلاح میکردیم ، اگر به جای این همه کار سیاسی یک کار ، فقط یک کار فرهنگی میکردیم ، شاید این یک داستان بود نه یک واقعیت محض .
ایران با هرگز گره خورده .
No comments:
Post a Comment