Thursday, October 14, 2010

چگونه مردم امیدوار می شوند؟

می توانیم سوال را اینگونه مطرح کنیم که چگونه مردم امیدشان را ازدست می دهند ؟ فرض کنید که یک زندانی بارها اقدام به فرار کند و هر بار دستگیر وبه زندان برگردانده شود. دراین صورت، معمولا زندانی امیدش را از دست داده و خودش را به زندان سازش می دهد و اقدام بیشتری برای آزاد کردن خود نخواهد کرد. اما همه مردم درچنین شرایطی ناامید نمی شوند . از نظرروان شناختی فعالیت مدام برای آزادی لازمه حفظ سلامتی است. اشخاصی که امیدشان را از دست می دهند و "فرار اززندان" را فراموش می کنند در واقع گور خود را می کنند. زیرا دراینصورت افسرده شده به و پس ازمدتی دیرو یا زود "زندگی" خود را از دست خواهند داد.

با مثال زیر توضیح می دهم که چگونه می توانیم درمقابل جنایت و خشونتهای جمهوری اسلامی دوام بیاوریم و ازمبارزه باز نایستیم.

مثال اول : همه ما درباره جنایتکاران که آدم های زیادی را به قتل می رسانند شنیده ایم.  وقتی جنایتکاری در شهرو یا محله ای تعدادی بچه و یا زن را درطول یکسال به قتل رسانده است ، طبیعی و معمولی است که مردم آن شهر یا محله شروع می کنند به نزدیک شدن به یکدیگر و با صحبت کردن درمورد اینگونه قتل ها به امکانات زیر دست می یابند: 

اول– اطلاعات بیشتری دراختیار هم می گذارند. 
دوم- راهکارها و تجربیاتی را برای امنیت خود و افراد خانواده اشان پیش بینی و تدبیر می کنند. 
سوم- احساسات ترس و وحشت خود را کاهش می دهند. 
چهارم- امیدوارتر می شوند. 
پنجم- برعلیه "دشمن" مشترک متحد می شوند.

مثال دوم : همین جریان در مورد فاجعه های طبیعی هم وجود دارد.  در رابطه با سیل و زلزله مردم به هم نزدیک شده،  برای امیدوار شدن و امیدوارکردن یکدیگر(مردم) باید به هم اعتماد کرد وبه یکدیگرنزدیکتر شد. یعنی همان کارهایی که رژیم جمهوری اسلامی دائما درتلاش برای آسیب رساندن و ازمیان بردن آنهاست. با فرار کردن از یکدیگر و خود را منزوی کردن خودمان و مردم را ناامیدتر کرده، خدمت بزرگی به رژیم جنایتکار ج. اسلامی می کنیم.

  بیشترایرانیان با وجود اینکه امیدشان به مبارزه کم شده افسرده نیستند وبه کارهای روزانه اشان مشغولند. برای بازگردانیدن آنها به مبارزه وهمکاری چه کنیم؟

پاسخ: می دانیم که رفتارهرآدمی ریشه در طرز فکرش دارد. این جاست که می بینیم کارکردن روی فکر(خودمان و دیگران) حلال همه مشکلات است. رژیم جمهوری اسلامی هم دقیقا ازهمین کارکردن روی فکرمردم (نه خودشان) است که به قدرت رسیده اند. البته این کار"یکطرفه" را رژیم از طریق شستشوی مغزی/ تبلیغات انجام می دهد. نه از طریق بحث و دیالوگ. مردم آگاه می توانند بحث روی مسائل را بخش مهمی ازفعالیتهای مبارزاتی خودشان قرار بدهند. جوانان آگاه بسیاری درنقاط مختلف شهری مانند تهران ساکن اند. بعضی ازاین جوانان درهمین فیس بوک با من و شما ارتباط دارند. دراین جا باقی می ماند آن دسته از جوانانی کسانی که رابطه ای با جوانان مبارز شهرندارند. باید با آنها دوست شد. بنده در تهران زندگی نمی کنم که بتوانم درتاکسی، پارک شهر و غیره با کسانی که ناامید و منفی شده اند تماس برقرارکنم. اما درعوض می توانم از طریق فیس بوک این کاررا انجام دهم. ما می توانیم اینطورتصورکنیم که هرکدام ازجوانان شهر جرقه ای هستند که دراین انبار(شهر) پراکنده هستند. این جرقه ها تنها در صورتی می توانند "انباررژیم" را به آتش بکشانند که با هم درارتباط (اتحاد) قراربگیرند. همین جاست که اهمیت تماس گرفتن و رابطه برقرارکردن درکارمبارزاتی معلوم می شود. همین تماس ها و ارتباط هاست که هموطنان ناامیدمان را امیدوار کرده و آنها را به صف مبارزین باز می گرداند


گزیده‌ای از مطلب بسیار ارزشمند دوست روانشناس آقای محمود شمشیری ، برای بهره مندی از تحلیل‌های این دوست گرامی‌ و سایر مطلب ارزشمندی که ایشان به نوشته رسانده اند اینجا کلیک کنید .

No comments:

Post a Comment